آریای مامان و بابا

اینم مال روزهای که زیر دستگاه بودی سه روز شد تمام پوست پسرم سوخت طفلی همه ناراحت بون برای پسرم بعد کم کم طول کشید تا خوب شدی سه ماه شد تا رنگ پوستت به حالت طبیعی برگشت ...

پسرم چهل روزت بود بابایی رفت دبی بردمت دکتر چیزبشی  وقتی با بایی برگشت با این کار غافل گیرش کردم چون میگفت طاقت درد کشدن واشک رختنهای پسرشو نداره مامان هم همین جور بود ولی به هر کی میگفتم تو رو ببره دکتر میترسیدن ببرن میگفتن گناه داره بیچاره درآخر من و خاله مریم بردیمت همش چندر روز طول کشید ولی خوب شدی                 ...

این اولین دفع ای بود که با آریا جون رفته بودیم باغ خیلی بهت خوش گذشت بعد از اون روز من هر هفته تو رو میبردم باغ ...

...

...

عکس شمال آریا جون ...

اینجا بود که متوجه شدم عزیزم یرقان گرفته دکتر گفت باید بیمارستان بستری شه خیلی ناراحت شدم طاقت دوری از پسرم رو نداشتم و فقط اشک میریختم با بایی چون نگران بودم با دکتر صحبت کرد که یک دستگاه بگیریم وتو خونه ازت مواطبت کنیم ...